مرگ

میرمم از خویش و می مانم زخویش  

هرچه برجای مانده ویران می شود 

روح من چون بادبان قایقی  

درافق ها دور و پنهان می شود 

بعدها نام مرا باران و باد 

نرم می شویند از رخسار سنگ  

گورمن گمنام می ماند به راه  

فارغ از افسانه های نام و ننگ

انتظارآمدنت

روزها را نمی شناسم  

ودرانتظار آمدنت    لحظه ها را شماره می کنم  

ای تنها امید من ! 

اینک هفته ها     دیریست رفته اند 

پس در کدام روز  

در قاب خاطرم    تصویرمی شوی ؟

...

خدایا به تو پناه می برم .پناهم بده .کمکم کن .خدای بزرگ و مهربونم منو ببین .خدای خوبم نجاتم بده .خواهش می کنم رهام کن .خیلی سخته .

به یاد تو

من پشیمان نیستم  

من به این تسلیم می اندیشم  

این تسلیم دردآلود! 

من صلیب سرنوشتم را  

برفراز تپه های قتلگاه خویش بوسیدم !

ماهی کوچک

دچار یعنی     عاشق  

وفکر کن چه تنهاست  

اگرکه ماهی کوچک ،دچار آبی دریای بیکران باشد